«همکاری استراتژیک ایران و چین، فرصت ها و موانع همگرایی اقتصادی و تجاری»
وبینار «همکاری استراتژیک ایران و چین، فرصتها و موانع همگرایی اقتصادی و تجاری» با هدف بررسی ابعاد توافق 25 ساله ایران و چین توسط گروه بازرگانی خارجی موسسه مطالعات و پژوهشهای بازرگانی برگزار شد. طی این گردهمایی مجازی دکتر حسن ثاقب، رییس گروه بازرگانی خارجی و دکتر مرادی حقیقی، پژوهشگر این گروه، خلاصهای از یافتههای پژوهشی خود در حوزه همکاری استراتژیک ایران و چین را ارائه کردند. مهمترین محورهای مورد بررسی این گزارش، در سه بخش اصلی قرار دارند.
به گزارش روابط عمومی موسسه مطالعات و پژوهش های بازرگانی،در بخش نخست، بررسی جایگاه چین در اقتصاد جهانی و رویکرد این کشور در تجارت و سرمایهگذاری مورد توجه قرار دارد؛ چین با پیوستن به سازمان تجارت جهانی در سال 2001، به یکی از مجریان اصلی هنجارهای قانونی این سازمان بدل شد؛ هنجارهایی که عمدتا توسط ایالات متحده طراحی شده بودند.
این کشور برای کسب منافع بیشتر، به تدریج و به شکل فزایندهای با این هنجارها هماهنگ شد و با رشد اقتصادی بیشتر، به مدل اقتصادی عملگرایانه خود اتکای بیشتری پیدا کرد؛ در حال حاضر به نظر میرسد که چین با ابتکارات جدید خود در داخل و خارج از کشور، نظم حقوقی موجود تحت رهبری آمریکا را به چالش کشیده است؛ ابتکاراتی که هدف آن تقویت رشد اقتصادی از طریق سیاستهای صنعتی به رهبری دولت میباشد؛ این سیاستها توسط بنگاههای دولتی سازماندهی شده و به کمک شرکتهای خصوصی که ارتباطی نزدیک با حزب و دولت دارند، اجرا میشود.
طبق گزارش صندوق بینالمللی پول، چین طی پنج سال یعنی از 2013 تا 2018 معادل 28 درصد از کل رشد جهانی را به خود اختصاص داده است که این مقدار بیش از دو برابر سهم ایالات متحده میباشد. صندوق بینالمللی پول همچنین پیش بینی میکند چین تا سال 2024 سهم مشابهی از رشد را به خود اختصاص خواهد داد. طبق این پیشبینی چین، هند، اندونزی، روسیه و برزیل مجموعا بیش از نیمی از رشد جهانی را تا سال 2024 تشکیل خواهند داد. بر این اساس، هیچ سناریویی وجود ندارد که در آن، اقتصاد جهانی بتواند به رشد مطلوبی دست یابد، مگر آنکه این پنج اقتصاد، به ویژه چین، شاهد افزایش شدید تولید و درآمد خود باشند. طبق دادههای مرکز تجارت بینالملل در سال 2020، کل تجارت جهانی 50 تریلیون دلار بوده که 22 تریلیون آن مرتبط با تجارت در میان کشورهای ابتکار "کمربند و راه" به سردمداری چین میباشد؛ این رقم حدود 43 درصد از کل تجارت جهانی میباشد و نشان دهنده اهمیت و جایگاه کشور چین در تجارت جهانی است. الگوی تجارت و سرمایهگذاری مدل چینی (هنگام استفاده از بانکهای توسعهای خود) نیز بر خلاف سایر نهادهای مالی بینالمللی، شرایط دشوار حکمرانی خوب و مطابقت با قوانین دموکراسی را به عنوان پیشنیاز وامهای اعطایی در نظر نمیگیرد. در زمینه توافقنامههای تجاری، اگرچه چین خواستار کاهش قابل توجه موانع تجاری کالاها است، اما تعهدات کمتری در حوزه خدمات در نظر میگیرد و بسیاری از موانع مربوط به حمایت از محیط زیست و حقوق کار را نادیده میگیرد. در واقع نقش بالقوه چین در حوزههایی نظیر بخشهای زیست محیطی بیشتر تابع رهبری جهان در فنآوریهای انرژی پاک میباشد تا قوانین محیط زیستی. بنابراین میتوان الگوی قانون تجارت چین را به شکل رسمی، «بدون لحاظ مبانی ارزشی» و «غیر ایدئولوژیک» دانست، چرا که ادعا میکند در حاکمیت اقتصادی داخلی دخالت نمیکند و شیوهاش منعکس کننده اصول باندونگ[1] مبتنی بر «عدم مداخله»، «احترام به حاکمیت داخلی»، و «حق تعیین سرنوشت» میباشد.
در بخش دوم این گزارش، دیپلماسی مشارکت چین با سایر کشورها ذیل همکاریهای اقتصادی- تجاری و انواع مشارکت چین در جهان منجمله در خاورمیانه مورد توجه قرار گرفته است. در حال حاضر دیپلماسی مشارکت برای دولت چین به یک ابزار اصلی در سیاست خارجی تبدیل شده است. مفهوم «مشارکت[2]» در دیپلماسی چین پس از پایان جنگ سرد پدیدار شد و همچنان در حال شکوفایی میباشد. از آن زمان، ایجاد مشارکتهای استراتژیک به یکی از مهمترین ابعاد استراتژی دیپلماتیک چین تبدیل شده است. این سبک از مشارکت شامل مقیاس وسیعی از روابط است؛ روابطی که از یک همکاری مشارکتی دوستانه در پایینترین سطح تا یک مشارکت جامع استراتژیک در سطوع عالی را شامل میشود. این مشارکت استراتژیک دارای سطوح متفاوتی میباشد و چین در هر یک از این سطوح، اولویتهای خاص خود را دنبال میکند که نشان از سطح اهمیتی دارد که پکن برای آن کشور خاص قائل میباشد. عالیترین سطح دیپلماسی مشارکت استراتژیک چین را میتوان مشارکت جامع استراتژیک[3]دانست. از سال 2013 ، پکن به تدریج یک شبکه مشارکت جهانی چند بعدی ایجاد کرده است که شامل قدرتهای بزرگ، کشورهای همسایه، کشورهای در حال توسعه و سازمانهای منطقهای میشود. این مشارکتهای چند لایه، به هم پیوسته و تقویتکننده یکدیگر هستند. فعالیت چین در خاورمیانه یک مولفه مهم در شبکه مشارکت جهانی این کشور محسوب میشود. این مشارکتها در سراسر مدیترانه شرقی، خلیج فارس و دریای سرخ گسترش یافته است. شرکای خاورمیانهای چین را با توجه به اهمیت آنها میتوان در چهار لایه مختلف طبقهبندی کرد که عبارتند از: دولتهای محوری[4] (الجزایر، مصر، عربستان سعودی، ایران و امارات)، دولتهای اتصالی[5] (ترکیه و رژیم صهیونیستی)، دولتهای کلیدی[6] (سودان، عراق و مراکش)و دولتهای سنگر[7] (قطر، عمان، جیبوتی، اردن و کویت). در حال حاضر توافق مشارکت جامع استراتژیک چین با طیف وسیعی از کشورها در خاورمیانه در حال پیگیری میباشد.
بخش سوم این گزارش نیز به شکل ویژه به امکان سنجی روابط استراتژیک میان ایران و چین پرداخته است و پس از بررسی پیشینه این روابط، موانع و فرصتهای موجود در این مسیر را مورد توجه قرار داده است. وقوع انقلاب اسلامی و توسعه روابط با چین به دلیل رشد تجارت چین در این دوره و خروج چندین شریک تجاری عمده سنتی غربی از ایران قابل توجه میباشد. در دوران سازندگی با پایان جنگ و آغاز برنامههای توسعه و تمایل ایران به توسعه روابط اقتصادی با چین در قالب «اتحاد استراتژیک»، شاهد ناکامی توسعه روابط در سطوح استراتژیک به دلایل سیاسی هستیم. در دوران اصلاحات نیز تلاش برای توازن در همکاری های بینالمللی ایران و توسعه روابط تجاری و همکاریها در حوزه انرژی و نظامی با چین در سطحی غیر راهبردی قابل توجه میباشد. طی دوره دولتهای نهم و دهم، اتخاذ رویکرد « نگاه به شرق» در قالبی ارزش محور و ایدئولوژیک و نه اقتصادی و راهبردی، موجبات افزایش 20 برابری حجم تجارت با چین در کنار همراهی چین در تحریم ایران و عدم امکان شکل گیری روابط راهبردی فراهم گردید. در دولت یازدهم و دوازدهم نیز تمایل به ایجاد توازن در روابط ایران با سایر کشورها و ناکامی در ایجاد هرگونه رابطه اقتصادی پایدار به دلیل تحمیل تحریمهای گسترده بر ایران امکان روابط استراتژیک با چین را فراهم نکرده است. مهمترین موانع داخلی در راستای شکلگیری روابط استراتژیک با چین شامل چالشهای نهادی و قانونی در اتخاذ تصمیمات نهایی و اجرایی شدن آنها در کنار کارشکنیها و فسادهای اقتصادی میباشد و مهمترین موانع بین المللی نیز در قالب چالشهای ایران با شرکای استراتژیک چین برای شکلگیری طرح جامع، نقش عمده فشارهای تحریمی در به چالش کشیده شدن همکاری های ایران چین در زمینه های مختلف بانکی و پولی و زیرساختی نظیر پروژههای مرتبط با انرژی، نادیده گرفته شدن جایگاه و اهمیت آمریکا در اقتصاد چین در قیاس با روابط محدود چین با ایران و سطح بالای تنش ها میان ایران با کشورهای حوزه خلیج فارس قابل ارزیابی است. تجربیات ناکام کشورهای آفریقایی در همکاری با چین و تعمیق بحران بدهی در این کشورها نیز یکی از مهمترین مسائلی است که باید در نظر گرفته شود. البته فرصتهایی نیز در حوزه دریافت سرمایه خارجی و ایجاد امکان ورود به زنجیرههای ارزش جهانی در همکاری استراتژیک با چین وجود دارد که بدون رفع موانع ساختاری داخلی و خارجی تحقق آنها ممکن نمیباشد. تجربیات موفق برخی کشورها نظیر روسیه و عربستان در همکاری استراتژیک با چین میبایست در راستای رفع این موانع مورد توجه قرار گیرد.
خاطرنشان می سازد که در ادامهی این وبینار دکتر شریعتینیا مفاد پیشنویس توافق ایران و چین را بررسی و از تجربیات موجود ذیل مفاد این توافق نام بردند. در خاتمه نیز کمالی اردکانی نکات تکمیلی و نتیجهگیری نهایی را مطرح کرد.